ستاد خادمان شهدای گمنام شهرستان بوئین زهرا

ستاد خادمان شهدای گمنام شهرستان بوئین زهرا

*بسم رب الشهداء و الصدیقین*
با عنایت و لطف خداوند توفیق پیدا کردیم وبلاگی به نام شهدا و برای خدمت به شهدا راه اندازی کنیم،امیدواریم در این راه سربلند باشیم و بتوانیم رضایت خداوند را بدست بیاوریم.
و من الله توفیق


پنل اس ام اس
پنل اس ام اس رایگان
امور اقتصادی | تدبیر اقتصاد
سرگرمی | پزشکی
آفاق | بیست تولز
کد صلوات شمار برای وبلاگ

پنل اس ام اس
پنل اس ام اس رایگان
ریزگردها | روانشناسی
آموزش زبان | مسکن قزوین
کرمان | کوله پشتی
دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ

    به همه شما وصیت می کنم، همة شمایی که این صفحه را می خوانید، قرآن را بیشتر بخوانید، بیشتر   بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید، بیشتر دردهایتان را با قرآن    درمان کنید، سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد، نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان.


دوران پیش از تولد:

 

مازندران از دیرباز همواره خاستگاه شیعیان خالص و ارادتمندان به اهل بیت عصمت و طهارت بوده است. یکی از نمودهای بارز این ارادت برپایی مجالس سوگ و سرور در شان اهل بیت (ع) بوده که نیاکان سید مجتبی در شهرستان ساری همواره طلیعه دار این محافل و مجالس بوده اند.

 

یکی از آنان مرحوم سید علی اکبر علمدار (پدربزرگ سید مجتبی) بود.او با احساس این نکته که در محله مسکونی آنان (بخش 8 ساری) مکانی برای اقامه محافل مذکور وجود ندارد .یکی ازاتاق های منزل خود را به این امر اختصاص داد.همین خانه به ظاهر کوچک، مدتی میعادگاه عاشقان اهل بیت (ع) و شاهد سوز و گدازهای عارفانه سوگواران اباعبدا... (ع) بود و در ماه های محرم و صفر جمعیت اندک محله را درخود جای می داد.


                        

 

 

تولد:


درفضای همین خانه که مدت ها به ذکر یا حسین (ع) و یا زهرا (س)معطر شده بود، در سحرگاه یازدهم دی ماه 1345 درست در لحظاتی که موذن،آوای دلنشین اذان صبح را سرداده بود، کودکی دیده به جهان گشود که نامش را مجتبی نهادند. بعدها عقاید،رفتار و منش مجتبی نشان داد که روح بزرگ او چگونه پیامها و برکات معنوی آن فضای ملکوتی را به خود گرفت .

سید مجتبی دومین فرزند خانواده و نخستین فرزند پسرسیدرمضان علمدار بود.

 

 دوران تحصیل:

 

وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان شهید عبدالحکیم قره جه (حشمت داوری) و دوران راهنمایی را در مدرسه شهید دانش (نیما)و چند سال از دوران متوسطه را در هنرستان شهید خیری مقدم شهرستان ساری با موفقیت به پایان رساند.

 


اگرچه دوران تحصیلات متوسطه سید مجتبی به دلیل پیروی او از فرمان پیرجماران،خمینی کبیر و انجام تکلیف الهی ناتمام ماند و به حضور در میادین نبرد کشیده شد،اما راه سید را به سوی دانشگاهی باز کرد که در کلاس آن درس عشق و ایثار ارائه می شد و سید توانست از جمله دانشجویان ممتاز آن گردد.

 

 

 

دوران دفاع مقدس:

 

سید مجتبی در سال 1362 یعنی در سن هفده سالگی به همراه چندتن از دوستانش دوران آموزش نظامی را پادگان منجیل پشت سرگذاشت و بعد از آن به منطقه کردستان اعزام شد.

 

حضور سید در کردستان با اتمام عملیات والفجر 4 مصادف بود که به همراه سایر رزمندگان، پس از عملیات در پایگاه ساوجی و در منطقه «پنجوین» عراق مستقر شدند.

 

این رزمنده سرافراز ازجمله نقش آفرینان عملیات پیروز کربلای 1 نیز بود که به آزادسازی شهر مهران انجامید.

 

پس ازعملیات کربلای1 سید وارد گردان مسلم بن عقیل شد که تا پایان جنگ نیز درآن گردان باقی ماند.(لازم به ذکراست که سید مجتبی مدتی کوتاه در گردان«یارسول ا...( ص) »نیزعضویت داشت.

 


سید مجتبی دردی ماه 1365همراه باگردان مسلم آماده حضور در عملیت کربلای4شد.اما از آنجا که به دلایلی این گردان وارد عمل نشد،این مأموریت به انجام نرسیدودر واقع نخستین عملیاتی که سیدهمراه با گردان مسلم در آن شرکت جست عملیات کربلای 5در منطقه شلمچه بود.گردان مسلم پیش ازعملیات فوق درآبادان ودر منطقه ای به نام «صیداویه»مستقرشد.دراینجا بودکه سیدبه همراه سایر رزمندگان درکنار نخلهای شکسته وقدخمیده اما استوار جنوب،نجواهای عاشقانه خود رادر سوگ اهلبیت(ع)سرمیداد ومی توان گفت که سیدمقدمات مداحی در رثای اهل بیت را در این مکان برای خود پایه ریزی کرد.همزمان با این نجواهای عاشقانه در خلوتهای انس با دوستان ونزدیکان از اینکه تا آن زمان حتی مورد اصابت ترکشی واقع نشده بود،شکوه می کرد وازدرگاه خداوند لیاقت این معنی را می طلبید،تا اینکه در عملیات کربلای8درشلمچه درتاریخ هفدهم فروردین1366این خواسته اوبه اجابت رسیدوازناحیه کتف راست مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت وعلیرغم اصرار دوستان،حاضرنشد قدمی به پشت جبهه بردارد وبا همان حالت تا پایان عملیات درمنطقه حضور داشت وبه همراه سایرین مانع نفوذ دشمن به منطقه عملیاتی شد.این ترکش هرگز ازبدن سیدمجتبی خارج نشد وآن را به عنوان دری ازجانب معبود،درصدف وجود خود نگهداری می کرد.

 

سیدعلیرغم زخمی که درکربلای8بربدنش وارد شده بود،به تأسی به علمدار کربلا دراواخر فروردین ماه سال1366به همراه گردان مسلم در عملیات کربلای10شرکت جست که ارتفاعات «ماووت»هنوز خاطره پایداری ها وجوانمردی های اورا در خاطر دارد.

 

اوپس ازعملیات کربلای 10همچنان درمناطق جنوب حضور داشت وبر اوراق پرونده اخلاص وفداکاری خویش می افزود.

 


حضورسید در مناطق عملیاتی جنوب با لشکر25کربلا ادامه داشت تا آنکه درتیرماه1366رسماًبه عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.

 

روزهای انتظار به سرآمد،تا اینکه دراسفند ماه سال1366گروهان سلمان به همراه سایر نیروهای گردان مسلم جهت شرکت در عملیاتی دیگر عازم غرب کشورشد.تمرین هاوآماده سازیها درارتفاعات برفگیر «هزارویک شهید» درمنطقه عمومی«دزلی»ادامه یافت وسرانجام گروهان سلمان به فرماندهی سیدشهید به نقش آفرینی درعملیات والفجر10پرداخت.

 

درهمین جابودکه سیدمجتبی مورد آماج گلوله های بعثیان قرار گرفت واز ناحیه پهلو به شدت مجروح شد که به ازدست دادن طحال اومنجر شد.

 

 

 

همراه با مجتبی در جهاد اکبر:

 

درماه های پایانی جنگ تحمیلی سیدبه همراه بسیجیان پایگاه مقاومت شهدای بخش8به منظورحفظ ارزش های جنگ وپاسداشت فرهنگ شهادت با تشکیل هیأت «بنی فاطمه (س)»به دیدار خانواده معظم شهدای محله بخش 8رفته، به ذکرمصائب اهل بیت عصمت وطهارت می پرداختند.

 

                           

 

مجتبی در کنار هیات رهروان:

 

هیأت رهروان امام خمینی(ره)ساری پس ازجنگ تحمیلی وبعداز ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی (ره)به طورخودجوش وبا اندیشه وهمت برخی ازبسیجیان مخلص تشکیل شد تا محلی برای تجمع نیروهای مخلص ومدافع ارزشهای دوران دفاع مقدس باشد.

 

مجتبی عشق به اهل بیت (ع)رابه طور اعم ودلدادگی به مادرش زهرای اطهر رابه طوراخص درمتن زندگی خود جاری ساخته بود وبه همین دلیل بودکه سوز وگداز اوبرخاسته از درون،وگویی به تناسب تمام مظلومیت اهل بیت عصمت  وطهارت بود.

 

راز و نیازهای مجتبی در ایام ماه مبارک رمضان در مراسم هیأت خلاصه نمی شدو او همچون نیای معصومش نجواهای عاشقانه خودرا در جمعی دوستانه تا سحرگاهان ادامه می داد.سیدمجتبی در مراسم دعای کمیل لحظه ای ازمناجات با معبودغافل نمی گشت وگویا آن لحظه عمررا دراین جهان فانی سپری نمی کرد.سیدعزیز درشبهای شام غریبان به صف عاشقان اهل بیت می پیوست وهمراه با دسته عزاداری ،ارادت خود به اهل بیت را باعبور از کوچه ها وخیابان های شهر(ازمسجدجامع تا امامزاده یحیی)ابراز میکرد.عشق سید به اهل بیت (ع)فقط به روزهای شهادت آنان خلاصه نمی شد،بلکه او در ایام میلاد ائمه معصومین علیهم السلام و اعیاد مذهبی نیز در کنار هیات به برگزاری مراسم پرداخته و مصداق کامل «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا » بود.شعبان سال 1417ه.ق (دی ماه 1375ه.ش)فرارسیده بود و سیدمجتبی که با به جا آوردن اعمال ماه رجب آمادگی حضوردر این ماه را پیدا کرده بود،حال خوشی داشت واین از کلام دلربایش در مداحی ها نمایان بود.

 


اما افسوس و صدافسوس که با تقدیر الهی نمی توان پنجه درافکند.آری دعاهای خالصانه ی مجتبی براین همه سوز و گداز دوستان و بستگان او فائق آمد و عاقبت آن سرباز رشید اسلام و آن بلبل خوش الحان آستان اهل بیت عصمت و طهارت و آن زائر کوچه های مدینه در شامگاه یازدهم دی ماه 1375 ندای ارجعی را لبیک گفت و به فوز عظیم شهادت نائل آمد.

 پیکر مطهر او درقطعه شهدای آرامگاه «ملامجدالدین»ساری به خاک سپرده شدو هم اکنون که حدود پانزده سال ازپرواز آن روح آسمانی می گذرد،کمتر روزی را می توان یافت که پروانه های عاشق در مزار او گرد  نیایند وعقده دل با او نگشایند







:

چند خاطره از زبان دوستان نزدیک سید:


شیوه خاصی هم در جذب جوانان داشت گاهی حتی خود من هم به سّید می گفتم: اینها کی هستند می آوری هیأت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و .. ول کن بابا!  می گفت: نه ! کسی که در این راه اهل بیت(ع) هست که مشکلی ندارد ، اما کسی که در این راه نیست ، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت(ع) و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید می رود و دیگر هم بر نمی گردد اما وقتی او را تحویل بگیرید او را جذب این راه کرده اید.

برنامه هیات او اول با سه، چهار نفر شروع شد اما بعد رسیده بود به سیصد، چهارصد جوان عاشق اهل بیت(ع) که همه اینها نتیجه تواضع،  فروتنی و اخلاص سید بود.



یکبار یکی از بچه های هیأت آمد و به سید گفت: تو مراسمها و روضه اهل بیت(ع) اصلاً گریه ام نمی گشهید علمدار - قافله شهداءیرد و نمی توانم گریه کنم! سید گفت: اینجا هم که من خواندم گریه ات نگرفت؟! گفت: نه! سید گفت: مشکل از من است! من چشمم آلوده است. من دهنم آلوده است که تو گریه ات نمی گیرد! این شخص با تعجب می گفت: عجب حرفی! من به هر کس گفتم، گفت: تو مشکل داری برو مشکلت را حل کن،گریه ات می گیرد!اما این سید می گوید مشکل از من است! بعدها می دیدم که او جزء اولین گریه کنندگان مصائب ائمه اطهار بود.

دو تا برادر بودند که به ظاهر هیأتی نبودند و به قول بعضی ها آن تیپی ..!! این دو شیفته سید شده بودند و به خاطر دوستی با سید وارد هیأت شدند. یک روز مادر اینها شک می کند که چرا شبها دیر به خانه می آیند؟! یک شب دنبال آنها راه می افتد، می بیند پسرانش رفتند داخل یک زیرزمین! این خانم هم پشت در می نشیند و گوش می دهد متوجه می شود از زیرزمین صدای مداحی می آید. بعد از اتمام مراسم مادر متوجه می شود فرزندانش مشغول نماز شده اند؛ با دیدن این صحنه مادر هم تحت تاثیر قرار می گیرد و او هم به این راه کشیده می شود.

خود سید بعدها تعریف کرد که این دو تا برادر یک شب آمدند گفتند: سید! مادرمان می خواهد شما را ببیند. رفتم دیدم خانمی است چادری؛ گفت: آقا سید شما من را که نماز نمی خواندم،نمازخوان کردید! چادر به سر نمی کردم، چادری کردید! ما هر چه داریم! از شما داریم. این خانم بعدها تعریف کرد که سید به من گفت: من هر چه دارم از این فرزندان شما دارم! اینها معلم اخلاق من هستند!

شبی در بین راه در خصوص مسایل مربوط به زندگی و معضلات جامعه و مسایل روز صحبت می کردیم. در پایان وقتی همه ساکت شدند سید مجتبی با خنده گفت: ای آقا سی سال عمر که این حرفها را ندارد!

و به مصداق همان حرفی که سید گفته بود، همگان دیدیم که سرانجام در سی امین بهار زندگی، سید مجتبی جاودانه شد.

من کنار سید نشسته بودم و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصی مشغول خواندن زیارت عاشورا و مداحی بود. بعد از اتمام مراسم ناگهان شال سبزخود را بر گردن من گذاشت. با تعجب پرسیدم: این چه کاری است؟ گفت: بگذار گردن تو باشد. بعد از لحظه ای دیدم جمعیت حاضر بسوی من آمدند و شروع کردند به بوسیدن و التماس دعا گفتن. با صدای بلند گفتم: اشتباه گرفته اید، مداح ایشان است. امّا سیّد کمی آنطرف تر ایستاده بود و با لبخند به من نگاه می کرد.

شبی که حال سید بسیار وخیم و تنفس او بسیار تند و مشکل شده بود، او را به اتاقی که دستگاه تنفس مصنوعی بود بردیم در حالیکه تنفس بسیار سریعی داشت و تشنه هوا بود. پزشک دستور داد که داروی بیهوشی به او تزریق شود تا لوله جهت تنفس گذاشته شود و من آخرین جمله ای که از سید شنیدم و بعد از آن تا زمان شهادت بیهوش بود، این بود: یا عمه سادات! یا زینب کبری

 

فرازهایی از وصیت نامة مداح اهل بیت، جانبازِ شهید حاج سید مجتبی علمدار:


.. به همه شما وصیت می کنم، همة شمایی که این صفحه را می خوانید، قرآن را بیشتر بخوانید، بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید، بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید، سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد، نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان.



به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای غربت فرزند فاطمه (س)« مقام معظم رهبری » را که همان نالة غریبانة فاطمه (س) خواهد بود، به گوش برسد. نگذارید آن واقعه تکرار شود، حتماً می پرسید کدام واقعه ؟ همان واقعه ای که بی بی فاطمه زهرا (س) نیمة دل شب دست به دعا بردارد که: « اَلَّلهُمَّ عَجِّل وَفاتِی سَریِعاً ».همان واقعه ای که علی (ع) از تنهایی با چاه درد و دل کند. همان واقعه ای که امام خمینی(ره) بگوید: من جام زهر را نوشیدم و نالة غریبانة «اَلَّلهُمَّ عَجِّل وَفاتِی سَریِعاً» او، فاطمه (س) را به گریه آورد.

شیعه ها! مسلمونا! حزب اللهی ها! بسیجی ها! و.. نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولایت فقیه می باشد، باشند. چون دشمنان اسلام کمر همت بستند تا ولایت فقیه را از ما بگیرند شما همت کنید، متعهد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت فقیه باقی بماند.

.. زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و به سوی آرامگاه می برید تا می توانید مهدی (عج) و فاطمه (س) را صدا بزنید . تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده، به اشک چشم دوستانم متبرک شده است روی صورتم بگذارید.


                           

                 ………………….………………………….



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۱
خادم الشهداء

نظرات  (۱)

۱۱ دی ۹۴ ، ۱۷:۲۷ بی نام بی نشون
شهادت هم آرزوست
خیلی موفق باشید و خیلی زیاد مجاهدت کنید
من نیز از کوله باری ها قم هستم
پاسخ:

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم، غافل از این که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند.شهید آوینی

با سلام خدمت شما دوست عزیز،با تشکر از حضور و نظرتان در این وبلاگ،باز هم به ما سر بزنید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

مقتدر مظلوم :: نوای وبلاگ

دریافت کد